سلام.من تقریبا 3ساله با یکی دوستم.اولش یه رابطه خیلی صمیمی و عاشقانه داشتیم.رابطه جنسی هم داشتیم.اما سخت گیری های الکیش منو سرد کرد.همیشه ازم گله داره که نیازاشو رفع نمیکنم
اینقدر سرد شدم که دیگه نمیخامش
1سالو نیم پیش پدرم پی به رابطه ی ما برد.هدفمون از اولشم ازدواج بود.پیش قدم شد اما پدرم به هیچ عنوان قبولش نداره.میگه همتراز نیستیم ،راستم میگه
از اولین مخافت پدرم ازش فاصله گرفتم.با اصرار اون دوباره نزدیک شدیم
اما این بار با تهدید منو حفظ کرد.
این طور که به بابات میگم باهات رابطه داشتم.عکس هاتو به خانوادت نشون میدم.اینطوری منو محدود کرد.دستو پامو بست.با همه چی مخالفت میکنه اگه جوابشو ندم فوری میگه میرم پیش بابت داداشت داییت
اونا کافی بفهمن باهام رابطه داشتی با بی آبرویی تورو بهم میدن.من یه خانواده ی مذهبی و تقزیبا سنتی هستم
از سادگی بیش از حدم سو استفاده کرد و الان ازم باج میگیره
نمی دونم چیکار کنم
فرار کنم؟به خانوادم بگم؟خودمو بکشم؟اونو بکشم؟1سال و نیمه دارم تهدید میشم
یکی میگه به بابات بگو
یکی دیگه میگه اگه بگی خون راه می افته
اما همه حرفشون اینه که هیچ غلطی نمیتونه بکنه.اما من ازش میترسم.دستشو رو بلند کرده
واقعا موندم.دیگه نمیتوم دوام بیاروم
کمکم کنید